مارگارت گووینگ (1)، مورّخ انگلیسی، خاطرنشان کرده است که تحول دانش هسته ای از تقارن مقدّر میان کشف شکافت و، چند ماه بعد، شروع جنگ جهانی دوم، متأثر بوده است. اگر شکافت و امکان واکنش زنجیره ای در یک دوره ی صلح آمیز کشف شده بود، پیش از آنکه بمب اتمی ساخته شود، ایجاد نیروگاههای هسته ای به نتیجه ی مطلوب می رسید، و در آن صورت، افکار عمومی به شکل دیگری واکنش می کرد.
عده ی کثیری از دانشمندان بزرگی که با تحقیقاتشان در رهاسازی انرژی هسته ای و در بهره برداری از فرایند واکنش زنجیره ای سهیم بوده اند، مسائل وجدانی را پیش خود مطرح کرده اند و از بابت استفاده هایی که از نتایج کارشان شده است، دلمشغولیهایی داشته اند. پس از بمب، مذاکرات برای رسیدن به موافقتهای بین المللی خلع سلاح در نظرشان حائز اولویتهای مطلق بود. نیلس بور، لئوزیلارد، آلبرت اینشتین و رابرت اُپنهایمر سرسختانه در برابر تولید و توسعه ی بمب هیدروژنی قدعلم کرده بودند. فردریک ژولیو که بیانیه ی استکهلم را به گوش جهانیان رسانید، در هر فرصتی تأکید می کرد که جنگ هسته ای می تواند بشریت و تمدن را نابود کند. آندره ساخاروف (2) که در توسعه ی بمب هیدروژنی شوروی سهم مهمی داشته است، در کشورش، مبارزه ای برای دفاع از حقوق بشر را آغاز کرد. جا دارد خاطرنشان کنیم که بسیاری از این دانشمندان با حکومتهای کشورشان درگیریهای گاهی خیلی جدّی داشته اند، مثل اپنهایمر در ایالات متحده ی امریکا، ژولیو در فرانسه، ساخاروف در اتحاد جماهیر شوروی، هرچند که انگیزه ها و پرده ی متن درگیریها از کشوری به کشور دیگر متفاوت بوده است.
معمولاً متخصصان یک رشته ی علمی با همکاران خارجیشان بیشتر ارتباط دارند تا با هموطنانشان که در رشته های متفاوتی فعالیت می کنند. اپنهایمر آن را یکی از نشانه های تمدن ما می دانست. این قوه ی تفاهم متقابل می تواند به پیشبرد در تحقیق راه حلها کمک کند.
فاجعه چرنوبیل (3) در 1986، اثرات زیانبخش نشست رادیواکتیو را نشان داد. فی الواقع، این اثرات در مقیاس بین المللی مطرحند؛ آن چه که بر وابستگی متقابل ملتها در دنیای امروز تأکید دارد.
کوششهایی که برای خلع سلاح به عمل می آیند، البته یکشبه به نتیجه نخواهند رسید. در این عرصه، وضعیت را نمی توان با وضعیت دو شطرنج باز در برابر هم مقایسه کرد، که بازی را با مهره های یکسان و هر یک با شناختی کلی از شیوه ی بازی طرف مقابل آغاز می کند؛ چنین وضعیتی در مقیاس کشورها و قاره ها مصداق ندارد، زیرا اوضاع جغرافیایی و اقتصادی آنها کاملاً متفاوت است، وسایل یکی برای دیگری کاملاً شناخته نیست و اطلاعات درباره ی کم و کیف این وسایل نیز گاهی از سوی دستگاههای امنیتی یا تبلیغاتی مخدوش شده و برحسب نیاز، کمتر یا بیشتر از آنچه که هست وانمود می شود. حتی گاهی، به اعتبار پاره ای شواهد، می توان تردید کرد که دولتها همیشه دیدی روشن و واقع بینانه از وسایل و منابع خودشان داشته باشند.
ایزاک رابی، که پیشتر از فعالیتهای او در سال 1939 یاد کرده ایم، در 1985، پس از گوش دادن به سخنان بانوی تاریخدانی درباره ی دوره ای که خودش از معماران آن بوده است، چنین توضیح داد: «در گرماگرم جنگ، با به یادآوردن بمبارانهای شهرهای چین و قساوتی که ژاپنیها در حق مردم چین مرتکب شده بودند، ما به بمباران اتمی ژاپن اعتراض نکردیم. اما تدارک برنامه ی بمباران اتمی در زمان صلح، چیز وحشتناکی است. ما باید از به کار بردن سلاحهای هسته ای صرف نظر کنیم.»
باری، ساختن این «دنیای باز» بر پایه ی اعتماد متقابل که نیلس بور آرزو می کرد، کار آسانی نیست.
لئو زیلارد در پایان خاطراتش روایت می کند: «از من پرسیدند، آیا فکر می کنم که تراژدی دانشمند این است که با قدرت خود دانشهای ما را به پیش می برد تا بعداً، بشریت بتواند آنها را در مقاصد تخریبی به کار ببرد. پاسخ من این است، این تراژدی دانشمند نیست، بلکه تراژدی بشریت است.»
در قرن شانزدهم، فرانسوا رابله (4)، نوشت: «علم بدون وجدان اخلاقی، تباهی روح است». این وجدان اخلاقی، تنها وجدان دانشمند نیست. البته دانشمندان نقش اساسی، از جمله در عرصه ی وجدان اخلاقی برعهده دارند. با این حال، این، دولتها هستند که مسئولیت نهایی و وسایل مقابله با آن را در اختیار دارند؛ اما افکار عمومیِ شهروندان همه ی کشورها می تواند نقش تعیین کننده ای در این میان ایفا کند.

پی نوشت ها :

1. Margaret Gowing.
2. A. Sakharov.
3. Tchernobyl.
4. Francois Rablais.

منبع: سرگذشت اتم، شماره 2034